مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
|
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست. عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست. از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست. خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست. از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست. چه توان کرد پشیمانم … |
|
نتیجه جستجو برای “مدتی هست که حیرانم تدبیری نیست” – تعداد نتایج: 139 – نمایش صفحه 1 از 10 صفحه گلهی یار دلآزار شاعر وحشی بافقی |
|
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست. تا بارگذاری لیست دوستان خود ، چند لحظه صبر کنید … در حال بارگزاری |
|
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست … خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست. از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست… چه توان کرد؟ |
|
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست:pensive_face::pensive_face::pensive_face: |
|
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست: عاشق بیسر و سامانم و تدبیری نیست: از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست: خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست: از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست: چه توان کرد؟ |
برچسبها:ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تورا . . . . . . . . وحشی بافقی, شرح پریشانی - ویکیپدیا دانشنامهٔ آزاد, شعر نو مدتی هست که حیرانم تدبیری نیست, گنجور » وحشی » گزیده اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار, مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست:pensive face::pensive fa ..., مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست.